ساعتای۱۴پیام دادکه نتونسته بیادمشهدومن ازاونهمه فکروخیال رهاشدم.(کاش صبح پیام میدادکه نمیادتامن اونهمه کابوس نبینم)
بعدازظهررفتیم خیابون وخیلی اتفاقی یه دوستمودیدم.بادیدنش یه عالمه انرژی گرفتم.حال شوهرش خوب شده وباشنیدن این خبرحال منم بهتره.نمیدونم چرا اماهنوزصداش که صدام زدتوگوشمه
(میشه گفت این دوستم یکی ازپرانرژی ترین آدماییه که توزندگیم سراغ دارم امابامریض شدن شوهرش ریخت بهم وباهمه قطع ارتباط کردوازتمام گروهها وجمعهای دوستانه اومدبیرون ومن بالعکس بقیه دوستام خیلی بهش پیله نکردم فقط گاهی حالشومیپرسیدم اماامروزباهمون انرژی قبل صدام زدواین حالموخوب کرد)
نهال...برچسب : نویسنده : nahalekochakko بازدید : 75